پرچم ملی بدستان ناسیونالیست اند


رفقایی اصرار دارند قانع مان کنند که کسانیکه در تجمعات بزرگ خارج از کشور پرچم ایران بدست میگیرند لزوما "سلطنت طلب نیستند، ناسیونالیست نیستند و حتی به ناسیونالیسم تمکین نکردند بلکه چون "یک عده" پرچم بدست شان دادند، آنها هم میپذیرند. اینها مردم عادی اند یعنی فعالین سیاسی نیستند". قبل از ادامه دو نکته را لازم است روشن کنم. ما در تجمعات خارج از کشور با ناسیونالیسم به معنای عام و ایدئولوژیک روبرو نیستیم، با تعین سیاسی این ایدئولوژي، با جنبش خاص ناسیونالیستی پرو غرب روبرو هستیم. این دو تفاوت دارند. ناسیونالیسم بعنوان یک گرایش اجتماعی ریشه دارتر و پردامنه تر از آن است که صرفا در تجمعات خارج کشور بروز کند. طی دو ماه گذشته روند انقلاب ناسیونالیسم را در سطوح مشخصی خراش داد اما خطر آن از بین نرفته است. تا ریشه کن شدنش فرسنگها فاصله داریم. این زائده اپیدمیک جامعه سرمایه داری که به اشکال مختلف در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی ما رسوخ کرده است ممکن است تا فردای پیروزی انقلاب کارگری هم از بین نرود. این اما با جنبش مشخص و سیاسی ناسیونالیستی که پرچم ملی بلند کرده است و قصد تصرف قدرت سیاسی دارد متفاوت است. نکته دوم اینکه منظور از پرچم ملی بدستان کسانی است که بواقع پرچم ایران را با هر ترکیب و فرمی بدست میگیرند، سرود ای ایران میخوانند، صورت و بدن و کلاه و تی شرت شان را به رنگ پرچم ایران در میاورند. در کنار آنها جمع قابل ملاحظه ای در تجمعات بزرگ تا کنونی خارج از کشور پرچم بدست نگرفت و خود را برنگ پرچم در نیاوردند اما نمیتوان منکر تسلط خط ناسیونالیستی این تجمعات، که علاوه بر فراخوان دهندگان ناسیونالیست اش با پرچم ملی بدستان نمایندگی میشود، در این تجمعات شد. حال به موضوع اصلی برگردم.

 

من ابدا منکر اینکه بسیاری از پرچم بدستان حتی مخالف سلطنت هستند، نیستم. مخالف اینکه بسیاری از شرکت کنندگان در این تجمعات مردم عادی هستند نیستم. اما اولا خب شما بروید پرچم سرخ بجای پرچم ملی به آنها تعارف کنید. اگر بصرف اینکه کسی به مردم عادی پرچم تعارف کرده آنها هم رویش را زمین نمیزنند، بدست میگیرند، چرا پرچم سرخ ما را (بدون هیچ آرم و کلامی) بدست نمی‌گیرند و با قاطعیت رویمان را زمین میزنند؟ دوم اینکه مردم عادی بودن به این معنا نیست که ناسیونالیست نیستند، پس پایه اجتماعی ناسیونالیستها کجاست؟ اگر ناسیونالیست هم نبودند، ۴۳ سال حکومت اسلامی بخشی از توده مردم را به آن سمت هل داده است اما نه لزوما با ادبیات سیاسی. بعنوان نمونه علت انتخاب اسم‌های 'اصیل ایرانی' برای بچه های طبقه متوسط در دو دهه گذشته چه بوده است؟ باید درجه ای از خودآگاهی به عرق ملی در آنها وجود داشته باشد تا در قدم بعدی بدنبال اسم 'اصیل ایرانی' بگردند. خواب نما که نشده بودند.


سوم، با فرض اینکه ادعای رفقا را بپذیریم، حال قرار است با مردم عادی پرچم ملی بدست چه کنیم؟ یکی از جواب ها این است که با شرکت در تجمعاتشان روی چارپایه رفته برایشان سخنرانی کنیم تا آگاه شوند. در بحبوحه یک آکسیون سیاسی اگر چارپایه مان را خرد نکنند، تازه خود را تا سطح کشیش تنزل داده ایم چرا که باید مردم را نادان فرض گرفت که روی چارپایه رفتن ما آگاهشان کند. مشکل این متد این است که آگاهی را ذهنی می‌بیند. گوئی کمبود کتاب و سایت و روزنامه و سخنرانی و ادبیات باعث نا آگاهی توده مردم شده است. اما اگر مبنا را مارکس قرار دهیم «آگاهی انسان‌ها نیست که چگونگی موجودیت‌شان را تعیین می‌کند، بلکه چگونگی موجودیت اجتماعی آنهاست که آگاهی‌شان را تعیین می‌کند.»


جواب دیگر رفقا این است که به تجمعات (مردم عادی) پرچم ملی بدست برویم و برای یک کار انقلابی یار گیری کنیم. منظور از کار انقلابی، اعتصاب کارگران بومی یا جلب حمایت کارگران نیست بلکه فعالیتی نظیر اشغال سفارت ایران یا اشغال این و آن دفتر یا مدیای دولتی است‌‌. باشد اما مادام که از نظر سیاسی ساق نباشیم، چگونه این فعالیتها ما را بهم نزدیک میکند؟ مگر طبقه متوسط نمیتواند انقلابی باشد؟ مگر بدون روی چارپایه رفتن ما همین ناسیونالیستها مولوتوف به سفارت ج ا پرت نکردند یا جلوی سفارت بست ننشستند؟ تازه فرض که رفتیم و با هم سفارت را هم گرفتیم، اطلاعیه مطبوعاتی این جمع ناهمگون با چه اسم و شعار و قسمی میتواند مورد توافق قرار بگیرد و امضا شود؟ قبل از هر اقدام عملی باید از نظر سیاسی ساق بود.


چهارم اینکه، چرا این مردم عادی دست برقضا به فراخوانهای ناسیونالیستها جواب دادند؟ چرا به فراخوانهای ما جواب نمیدهند؟ چه کسی گفته است ما باید بدنبالشان برویم، از یک موضع تدافعی تلاش کنیم "آگاه" شان کنیم یا قانع شان کنیم نظر ما را بپذیرند یا بدون هیچ توافق سیاسی بخواهیم با ما اتحاد عمل داشته باشند؟ خارج کشور، ایران نیست که ندانند، نشناسند یا ما مخفیانه فعالیت کرده باشیم‌. مگر کم آکسیون و تظاهرات و کمپین و رادیو و تلویزیون و نشریه و کتاب و سخنرانی علنی داشتیم؟ کسانی که بهر دلیل نخواستند به مراسم ما بیایند، نیامدند. باشد، ما نمیگوئیم موظف بودند بیایند اما باید خام بود سراغ کسانی رفت که یک عمر به ما بی اعتنا بودند و بمحض نیازشان به اعتراض، پرچم ملی را انتخاب کردند. اینها همانهائی هستند که وقتی تیم فوتبال ایران در استادیومها حاضر میشد حتی پرچم جمهوری اسلامی را هم بصرف ایرانی بودنش بدست میگرفتند یا خود را در آن میپیچیدند. این جماعت از غیب نازل نشده است. در آن ایام سیاست ما این بود که "بگذاریم این واقعه ورزشی از سرمان بگذرد"! نهایتا جنبش ناسیونالیستی، جمعیت پرچم ملی بدست بگیر، حداکثر ۵ درصد جمعیت ایرانی خارج کشور را تشکیل میدهند، که جمعیت قابل ملاحظه و بزرگی است. اما ۹۵ درصد دیگر بهر دلیل فعلا در انقلاب شرکت نکرده است. دقیقا چرا ما باید انرژیمان را صرف اقنا کسانی که انتخابشان را کرده اند بکنیم؟ چرا بسراغ آن ۹۵ درصد نرویم و از میانشان ۵ درصد خودمان را نیابیم‌، کسانی که مردد هستند یا بهر دلیل فعلا به خیابان نیامده اند اما هم طبقه ای و هم درد مان هستند؟ چرا بخشی از انرژی مان را صرف جلب حمایت از طبقه کارگر بومی، انترناسیونالیسم کارگری نکنیم، چرا صرفا محل تولد باید شاخص "انقلابی" بودن باشد؟

**

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کشمکش آمریکا - ایران و ما

انقلاب زمستانی مبارک، زندگی ادامه دارد

درباره خط سیاسی خسرو گلسرخی