سلبریتی ها در میانه یک انقلاب

 

خبر: "ترانه علیدوستی، بازیگر سینما، حجاب از سر برداشت"

 آیا اگر این خبر توسط رادیو فردا و بی بی سی و صدای آمریکا منتشر نشده بود، کسی متوجهش میشد؟ حال که خبر را منتشر کرده اند آیا تاثیری بر ما و انقلاب داشته است؟ آیا علی کریمی و وریا غفوری و فوتبالیستهای ساحلی و بازیکنان واترپلو انقلاب ما را جرقه زدند یا یک دختر ناشناس سقزی؟ آیا فرهادی و گلشیفته فراهانی، داریوش و گوگوش و ابی، بهروز وثوقی و پرویز صیاد، سینماگران، موسیقی دانان سرشناس ایرانی، انگلیسی، آمریکائی، اروپائی و استرالیائی که با پیامها و ترانه هایشان از خیزش انقلابی حمایت کردند، انقلاب را به نقطه اوجی رساندند یا مراسم چله جانباختگان ناشناس مان انقلاب را به نقاط اوج جدیدی رساندند؟ ممکن است بگوییم این سوالات ربطی به کار و جایگاه هنرمند ندارند. دقیقا! هنرمندان در بهترین حالت پشت سر ما، بدنبال ما براه می افتند که بسیار هم خوب است و بی انصاف نباشیم سعی کرده اند دیگران را متوجه لوکوموتیو انقلاب کنند اما خود آنها در جایگاهی قرار ندارند که عامل تحرکی باشند.

 اگر کشف حجاب ترانه علیدوستی در ایران در یک روز آفتابی میتوانست به یک جنجال خبری یکهفته ای و شاید یکماهه تبدیل شود و هزار و یک مفسر در باب "اهمیت هنر و هنرمند در تحولات اجتماعی" کاغذ سیاه میکردند و بحث و جدلهای مبتذل نظری و فیلسوفانه براه میانداختند و بعد از یک ماه هیچ! امروز جایگاه واقعی هنر و هنرمند و سلبریتی و ورزشکار در یک تحول عظیم اجتماعی بعینه جلوی چشم همه ما قرار گرفته است. هنر و هنرمند و سلبریتی، در بهترین حالت تحرک ما را بازتاب میدهند، که بسیار هم خوب است. آنها اما بدنبال ما بحرکت در میایند، خود در جایگاهی قرار ندارند که منشا اثر باشند. نمیتوانند بصرف ابزار هنری و ورزشی یا جایگاه سلبریتی شان آغازگر یک تحرک اجتماعی باشند. پس ضمن اینکه ما از حمایت سلبریتی ها استقبال میکنیم، اما سعی نکنیم به آنها و ابزارشان جایگاهی که ندارند را نسبت دهیم و از سوی دیگر هنر و هنرمند و سلبریتی را موظف به موضعگیری کنیم. چنین توقعی به آن ابزار و آن شغل جایگاه و اعتبار نابجائی میدهد. حال سه هنرمند عرصه موسیقی که رابطه تنگاتنگی با سیاست داشته اند را در نظر بگیرید‌ و جایگاه امروزشان را قضاوت کنید‌. 

 شاهین نجفی یکدهه پیش خود را 'آنارشیست' خطاب میکرد و بخاطر آلبوم نقی با فتوای آیت الله ها مواجه شد. فتوائی که نتیجه عکس داشت و صدای نجفی را به خانه های توده مردم برد. او امروز از رضا پهلوی بعنوان "شاهزاده" صحبت میکند و به این ترتیب تغییر عقیده اش را بیان میکند. او حق دارد تغییر عقیده دهد و ما به این حق احترام میگذاریم. آنچه از نظر ما قابل احترام نیست عقیده ای است که او به آن روی آ‌ورده است. نجفی همراه با جایگاهی که امروز در آن قرار گرفته است بخش قابل توجهی از هواداران دیروزش را از دست میدهد.

 در موازات با افول نجفی دیدیم که یک خواننده ناشناس ۲۴ ساله با بودجه صفر، صرفا بخاطر اینکه بخشی از دلایل ستمدیدگان برای انقلاب کردن را در ترانه ای منعکس کرد از مجموع سرشناس ترین خواننده ها با بودجه های کلان نظیر گوگوش، داریوش، ابی، شهره، لیلا فروهر، ستار، دریا دادور، شهرام شپره، آرش سبحانی و شاهین نجفی بعلاوه خیل دیگری از خوانندگان لس آنجلسی سلطنت طلب در تبدیل کردن یک ترانه به سرود انقلاب جلو زد. تعداد شنوندگان محصولات کار تمام سلبریتی های سلطنت طلب بالا در دوره اخیر را روی هم بریزیم به گرد تعداد شنونده های ترانه "برای آزادی" شروین حاجی پور نمی‌رسند. شروین را مستثنی یا مصون نمیکنم. ضمن اینکه او را بخاطر سرود انقلاب ارج مینهیم، جایگاه سیاسی او بعنوان یک فرد را نمی‌شناسیم.

  اینجاست که تفاوت شروین با توماج صالحی برجسته میشود. توماج کار هنریش را اولا بعنوان ابزاری برای اهداف سیاسی و اجتماعی بکار برد و صدای بلاواسطه زحمتکش شد. او نه جایگاه هنری نجفی را پیدا کرد و نه هیچکدام از ترانه های رپ اش به محبوبیت "برای ..." رسید اما هر که به او گوش میدهد توماج را صدای خود میداند‌. ثانیا توماج شخصا بخشی از نیروی انقلاب در خیابان بود، یکی از معترضین بود. از این منظر هم او یکی از بچه های انقلاب بود. جنبش سراسری که امروز برای آزادی توماج در همان قلب ایران براه افتاده است انعکاسی از این جایگاه اوست. دو مختصه ای که جایگاه توماج در انقلاب را برجسته میکند در مورد شروین صادق نیستند. دیدیم که علیرغم نگرانی های بجای همه ما از زندانی شدن شروین و خواست آزادی بلافاصله او، جنبشی که امروز حول آزادی توماج صالحی براه افتاده است برای شروین براه نیفتاد.

هنگام نوشتن این سطور به خبر زیر برخورد کردم که به موضوع این یادداشت کاملا مربوط است:« در یک گردهمایی در سی و سومین سالگرد فروپاشی دیوار برلین، کانی علوی، هنرمند نقاش سرشناس ایرانی-آلمانی، تصویری از مهسا امینی را بر پرده‌ای مقابل بقایای دیوار برلین ترسیم کرد.». آقای کانی علوی، مانند توماج صالحی، ابزار هنری را بخدمت اهداف سیاسی اش بکار گرفته است اما درست ١٨٠ درجه خلاف جهت توماج. آقای کانی علوی بعنوان یک عضو دستگاه پروپاگاندای غربی، که سمت رسمیش "مدیرت بخش شرقی نقاشی ها" بر دیوار برلین است، دست به مصادره نام مهسا امینی در خدمت پروپاگاندای ضد کمونیستی زده است. آقای علوی در مصاحبه با دویچه وله فارسی تکرار میکند:«مردم آلمان {غربی} توانستند دیوار {برلین} را از بین ببرند و آن رژیم آلمان شرقی را از کشور بیرون کنند» 

 انقلاب تمام هنرمندان حرفه ای یا آماتور که با هر سبک و هر درجه از تبحر اثری برای انقلاب تولید کنند گرامی میدارد و برجسته میکند اما هیچ هنرمند، هیچ ورزشکار و هیچ سلبریتی را موظف نمیکند سیاسی و انقلابی شود. وقتی کسی داوطلبانه سیاسی شد، دیگر مهم نیست که او هنرمند یا ورزشکار یا خانه دار یا کارمند است، حرفه ای است یا آماتور. او را بر حسب جایگاه و اعمالش قضاوت میکند، بدرجات مختلف ارج مینهد یا طرد میکند.  

**

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کشمکش آمریکا - ایران و ما

انقلاب زمستانی مبارک، زندگی ادامه دارد

درباره خط سیاسی خسرو گلسرخی