چگونه درب جاسوسخانه های جمهوری اسلامی را تخته کنیم؟

 

منصور حکمت خواست آفریقای جنوبیزه کردن جمهوری اسلامی را از حدود ٣٠ سال پیش مطرح کرد، خواستی که از جمله شامل قطع روابط دیپلماتیک با ایران هم میشد. این اما هیچگاه حتی از طرف احزاب امروز سه گانه کمونیست کارگری جدی گرفته نشد. بجز در بحبوحه خیزش های توده ای، این خواست حتی به بیان هم آورده نمیشد چه رسد در سطح یک خواست روتین و ثابت مطرح شود. علت ناگفته ی این امر بسادگی مخاطب ما بوده است. ما قرار است این خواست را رو به چه کسی مطرح کنیم؟ دولتها؟! خب اگر دولتهای غربی خود بعنوان بخشی از طبقه جهانی سرمایه داری حامی جمهوری اسلامی باشند چه؟ چه نیروئی لازم است تا دولتها را حتی بفکر کاهش یا قطع روابط دیپلماتیک با دولت دیگری وادار کند؟ بگذارید قدری مشخص تر صحبت کنیم. بنظر من صحبت ما اساسا بر سر بستن جاسوسخانه های جمهوری اسلامی در خارج از کشور است که تحت لوای سفارت کار میکنند اما بستن سفارتخانه های دولتهای غربی در ایران امری ثانویه است.

ثانیا مسئله حتی بر سر قطع روابط دیپلماتیک هم نیست. ما هیچ نقش و کنترلی روی روابط دیپلماتیک دولتها نداریم. آمریکا چهل و اندی و کانادا دهه ای است که سفارتخانه ای در ایران ندارند. بگذریم که سفارت سوئیس در ایران و سفارت پاکستان در آمریکا حافظ منافع کشورهای مربوطه هستند. اما از آن هم که بگذریم، آمریکا و ایران تقریبا در تمام طول حیات جمهوری اسلامی روابط غیر مستقیم دیپلماتیک داشته اند. ازهمان آبان ۵٨ که آمریکا “شیطان بزرگ” شناخته شد و بساط گروگانگیری ٤٤٤ روزه براه افتاد تا “ایران کنترا” و تا مذاکرات هشت ساله ی اخیر هسته ای و هر روابط دیگر فی مابین اینها، هر دو دولت وارد سطوحی از رواط دیپلماتیک شده اند. پس اگر منظور ما قطع روابط دیپلماتیک بمعنای قطع کامل هر گونه مذاکره و تماسی بین دولتها باشد، ما باید شرایط بسیار خاصی که دولتها *ممکن است* دست به چنین اقدامی بزنند را شناسائی کنیم. دو حالت متصور و با سابقه، جنگ بین دولتها و دیگری خطر انقلاب است.

یا باید شرایط جنگی بر سر رقابتهای مختلف محلی و بین المللی بین دولتها برقرار شده باشد یا خطر انقلاب اضمحلال سرمایه داری را، حال در هر گوشه ی ولو خرد و بی اهمیت دنیا، نوید دهد. جنگ اوکراین جلوی چشم ما اتفاق افتاد و نشان داد که بفاصله یکی دو هفته تمام کشورهای غربی سفارتخانه های خود و روسیه را تعطیل کردند. اتفاقی که در چهل و سه سال اخیر، بجز دو مورد پایدار آمریکا آنهم با ابتکار جمهوری اسلامی و در کانادا توسط یک دولت دست راستی، با ایران اجرا نشد. روابط دیپلماتیک غرب و در راس آن آمریکا با ایران در ٤٣ سال گذشته مملو از دیپلماسی بوده است، دیپلماسی هویج و چماق. دیپلماسی آمریکا از سوئی شامل پروپاگانداهای بظاهر خصمانه و جنگی و از سوی دیگر آوانسها و سوبسیدهای کلان سیاسی و نظامی در حمایت از جمهوری اسلامی بوده است. در دور جدید مذاکرات ٨ ساله هسته ای، آمریکا و غرب بوضوح و بصراحت اعلام کرده اند که تحت هیچ عنوان با جمهوری اسلامی وارد جنگ نمیشوند. گفته اند “راه دیپلماسی همیشه باز است”. پس احتمال قطع کامل دیپلماسی بین غرب و حتی آمریکا، که سفارتی در ایران ندارد، با جمهوری اسلامی بدلیل جنگ منتفی است.

آنچه میماند خطر یک انقلاب اجتماعی است. انقلابی که تهدیدی برای حفظ روابط سرمایه داری باشد. تمام الاکلنگ بازی کردنهای غرب یا صحیحتر سرمایه داری جهانی در کلیتش با جمهوری اسلامی، تمام حمایتهای غرب و شرق از دولت بشدت خشن و سرکوبگر جمهوری اسلامی از همان سال ۵٧ تا امروز، اجرای وظیفه ایست که حکومت اسلامی در سرکوب انقلاب ۵٧ و آرمانهای سوسیالیستی اش به عهده گرفته بود. خب آن انقلاب امروز بار دیگر سر برآورده است. پراگماتیسم سرمایه داری حکم میکند که اگر نتوانست جمهوری اسلامی را حفظ کند، مطمئن شود جانشین جمهوری اسلامی حافظ منافع سرمایه داری (با رفع موانع نامتعارف حاکمیت اسلامی)  و همچنین سرکوب انقلابی باشد که جمهوری اسلامی از عهده اش بر نیامده باشد. پس تا هنگامیکه احتمال سرنگونی جمهوری اسلامی قطعی نشده باشد، سرمایه داری خصوصا غرب رابطه ای الاکلنگی با جمهوری اسلامی و انقلاب بازی میکند. روابطش را با جمهوری اسلامی حداکثر در سطح تعلیق نگه میدارد اما قدم فعالی در بستن سفارتخانه ها یا قطع دیپلماسی با آن بر نمیدارد ضمن اینکه از دور دستی برای اعتراضات ما تکان میدهد. البته دوره دوره انقلابی است و ممکن است ما به روزی برسیم که سرمایه داری به این نتیجه رسیده باشد که حفظ جمهوری اسلامی ممکن نیست. پس درست بهمان شکل که هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا بفاصله ٤٨ ساعت از حمایت کامل آمریکا از حسنی مبارک به حکم به رفتن او رسید تا “در سمت درست تاریخ” ایستاده باشد، همین رفتار و برخورد را با جمهوری اسلامی تکرار میکنند اما تا آنروز تصور اینکه حکام مختلف دنیا و خصوصا آمریکا به قطع کامل روابط دیپلماتیک با ایران اقدام میورزند خام خیالی محض است. نیروئی که آگاهانه توده انقلابی را چشم انتظار چنین معجزه ای از سرمایه داری میکند و آنها را برای این خواست دست بدعای دولتها میکند، خود بخشی از معضل انقلاب است، خود بخشی از آلترناتیوسازی سرمایه داری برای انقلاب است.

در اینجا لازم است توجه داشت که اگر ما میگوئیم سرمایه داری بدنبال آلترناتیو سازی برای انقلاب ما است، منظور الزاما آلترناتیوی نیست که غرب برای ما ساخته باشد. برای ما تفاوتی نمیکند که آلترناتیو سرمایه داری توسط آمریکا یا روسیه یا اپوزیسیون بورژوائی ایرانی یا همکاری تمام این بازیگران ساخته شده باشد، که البته تاریخ ١٠٠ و اندی ساله ایران و تداخل جهانی سرمایه در همین دوران گواه همکاری دو یا چند جانبه این بازیگران است چون طبقه سرمایه دار جهانی است و در هنگام بحران برای نجات سرمایه داری “همه با هم” دخالت میکند.

مهاجرت سرمایه و نیروی کارو تشکیل دولتهای ملی لزوم ارتباط روتین سیاسی – دیپلماتیک بین دولت – ملت ها را بیش از پیش دامن زد که به ایجاد و یا گسترش دامنه عملکرد سفارتخانه ها منجر شد. رقابت دولتها و در نتیجه لزوم حفظ منافع سیاسی – اقتصادی شان در کشورهای دیگر علاوه بر نیاز گاه و بیگاه کارگران مهاجر و همچنین سرمایه داران با نهادی از کشوری که شهروند آن هستند و اخیرا نیاز جهانگردی طیف وظایف سفارت را گسترش داده است. سفارت اما در درجه اول نماینده دائمی سیاسی – دیپلماتیک یک دولت در کشوری دیگر است. سفارت نماینده مستقیم حکام برای نمایندگی آنها و در یک رابطه امپریالیستی نهاد اعمال قدرت در کشور میزبان است. سفارت هیچ کشوری یک موسسه تجاری، توزیعی یا تولیدی نیست، اگر چه ممکن است قراردادهای نجومی بین دولتها در آن کلید بخورند. سفارت اما مستقلا موسسه ای نیست که کارگر نقشی، چه رسد نقش تعیین کننده ای در سوخت و سازش بازی کند تا به آن اعتبار بتواند سفارت را با اعتصاب خود بتعطیلی بکشاند. سفارتخانه تمام کشورها بدرجات مختلف هم مراکز جمع آوری اطلاعات و جاسوسی از دولت میزبان و خود سفارت موضوعی برای جمع آوری اطلاعات و جاسوسی از سوی دولت میزبان است. سفارت جمهوری اسلامی فراتر از این میرود چرا که دشمنی جمهوری اسلامی با شهروندان ایران مرز نمیشناسد. این نمایندگی حکومت اسلامی بیش و پیش از آنکه نمایندگی دیپلماتیک حکومت برای ارتباط با دولت میزبان باشد، نهادی سراپا اطلاعاتی و جاسوسی علیه پناهندگان و مهاجرین گریخته از ایران خصوصا مخالفان سیاسی اش است. برسمیت شناسی استقلال سفارت یک کشور، سفارت رژیم اسلامی را به جزیره ای امن برای سازماندهی جاسوسی و ترور تبدیل کرده است و انحصار اعمال قدرت بر آن بلاواسطه در دست دولت میزبان است. اما به درجه ای که کارگران کشور میزبان متشکل باشند، میتوانند با اعمال فشار به دولت میزبان، اقدامات معینی را علیه سفارت طلب کنند. این حلقه ای است که کارگر کشور میزبان میتواند برای تخته کردن درب نهاد امنیتی – اطلاعاتی سفارت اسلامی استفاده کند. طبقه کارگر متشکل توانائی بمراتب بیشتری برای اعمال فشار به دولت “خودی” دارد.

پیش از ادامه، هر کجا در این نوشته از “جاسوسی” صحبت میکنم، منظورم جاسوسی جمهوری اسلامی از شهروندان عادی و فعالین سیاسی مخالفش است. جاسوسی دولتها از همدیگر دغدغه ما نیست.

اهدافی که ما از تخته کردن جاسوسخانه جمهوری اسلامی دنبال میکنیم با اهداف دولت میزبان، بخاطر هر اختلافی که با جمهوری اسلامی داشته باشند، متفاوت است. برای ما جاسوسی و ترور پناهندگان سیاسی از همان ابتدای دهه ٦٠، پناهندگانی که از جهنم سرکوبهای داخلی گریخته بودند، یک دلیل لازم و کافی برای بستن این لانه های تروریستی بود. برای ما که از همان سال ٦٠ خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی بودیم، نفس برسمیت شناختن دولت جمهوری اسلامی غیر قابل پذیرش بود. جمهوری اسلامی هیچگاه مشروعیت حاکمیت نداشت و با شروع سرکوب انقلاب ضرورت سرنگونی بلافاصله اش در دستور کار قرار گرفت. معیار دولتهای غربی و اپوزیسیون راست برای مشروع دانستن جمهوری اسلامی اما در اساس متفاوت از معیار ماست. دست راستی برای تحدید اختیارات سفارت جمهوری اسلامی به دولتهای غربی متکی است، ما به قدرت خود، به قدرت کارگر متکی میشویم.

باین اعتبار لازم است خواست تخته کردن سفارتخانه های جمهوری اسلامی را به یک خواست انترناسیونالیستی کارگران تبدیل کنیم. با تمام چالشی که ما ممکن است برای گرفتن حمایت اتحادیه های اغلب بوروکرات مواجه شویم، طبقه کارگر تنها اتکای واقعی ما برای رسیدن به اهدافمان است. بدرجه ای که تحول انقلابی جاری اعتلا می یابد و ابعاد سرکوب و ترور جمهوری اسلامی آشکار تر میشوند، همراهی طبقه کارگر برای بستن سفارتهای جمهوری اسلامی در کشورهای میزبان عیان تر و بالفعل تر میشود. تجلی انترناسیونالیسم طبقه کارگر در خواست بستن سفارتِ یک حکومت ضد کارگر و برقرار کننده آپارتاید جنسی، به این خواست خاتمه نمی یابد بلکه این اتحاد  انترناسیونالیستی تا پیروزی انقلاب کارگری همراه ما خواهد بود. این یک قدم اساسی برای بستن لانه های جاسوسی حکومت اسلامی است.

از سوی دیگر لازم است حلقه محاصره را برای جمهوری اسلامی در خارج از ایران تنگ کرد. لازم است از توده مردم، چه دارندگان پاسپورت ایرانی و چه شهروندان کشورهای میزبان خواست سفارتهای جمهوری اسلامی را تا اطلاع ثانوی تحریم کنند. ما نه تنها خواهان تخته شدن سفارتهای جمهوری اسلامی هستیم که خواهان به تعطیل شدن تمام مراکز جاسوسی جمهوری اسلامی تحت هر عنوانی در خارج از کشور هستیم. باین منظور لازم است خارج کشور را برای جمهوری اسلامی نا امن کرد. “آنونیمس” میتواند برای افشای اسناد جاسوسی سفارتها از شهروندان عادی اقدام کند. سفارتخانه های جمهوری اسلامی مرکز هماهنگی فعالیتهای متنوع جاسوسی در خارج از کشورند. چندی پیش یکی از مقامات اطلاعاتی جمهوری اسلامی از استفاده از پوشش تجاری وزارت اطلاعات در خارج از کشور صحبت کرد. از این پوششها حتی در آمریکا و کانادا که جمهوری اسلامی درآنها سفارتی ندارد نیز استفاده میکنند. علاوه بر آن برخی مراکز باصطلاح “فرهنگی” و اسلامی توسط عمال جمهوری اسلامی و بمنظور جاسوسی از ما شهروندان عادی براه افتاده اند. با همت آنونیمس یا مشابه آن میتوان اسامی این شرکتها و مراکز فرهنگی که هنوز بر ما شناخته شده نیستند را رو کند. همچنین میتوان با انتشار اسناد معتبر از رفت و آمدهای جمهوری اسلامی در سفارت و انتشار وسیع آنها جنگ روانی براه انداخت. جمهوری اسلامی باید در خارج از کشور احساس ناامنی کند.

در جمعبندی، ادعا نمیکنم این بحث در جزئیات و ابتکاراتی که میتوان زد کامل است. لب کلام اما اینست که ما با اتکا به خود و کارگران در هر نقطه از جهان، میتوانیم فعالیتهای جاسوسخانه های جمهوری اسلامی را در تمام سطوح سیاسی و عملی فلج کرده، این مراکز را به تعطیلی بکشانیم و خارج از کشور را برای جمهوری اسلامی ناامن کنیم.

**


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کشمکش آمریکا - ایران و ما

انقلاب زمستانی مبارک، زندگی ادامه دارد

درباره خط سیاسی خسرو گلسرخی