هفت تپه: بازنده ها، برنده ها

 

اسماعیل بخشی:«هفت تپه برای خیلی ها سکوی پرتاب و پروژه طلائی پوپولیستی ای بود برای رسیدن به اهداف و پست و مقام شان. از رئیس جمهوری و مجلسیان گرفته  تا ریزه میزه های دور و برشان. تنها بازنده ی این بازی من و #سپیده_قلیان بودم. سپیده بیشتر. مرا خانه نشین تا بتوانند نفوذ کنند. سپیده را هم زندانی، چونکه نشاندهنده چهره واقعی این آدمها و چهره کثیف شان بود. شبی نیست بابت زندانی بودن این دختر تنها و شجاع احساس بی شرفی نکنم ...

«برنده های پست و مقام شما چطور؟ تف به شرفتان» »

صرفنظر از اینکه منظور دقیق اسماعیل بخشی از توئیت بالا چه بوده باشد باید بار دیگر حمایت بی چون و چرا از اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را اعلام کرد: آزادی بلافاصله و بیقید و شرط سپیده قلیان، بازگشت بدون قید و شرط اسماعیل بخشی به سر کار، در امان بودن و آزادی کامل فعالیت کارگری بخشی و قلیان. اما کاش اسماعیل بخشی کدهای "سکوی پرتاب و پروژه پوپولیستی" و "اهداف و پست و مقام از رئیس جمهوری و مجلسیان تا ریزه های دور و برشان" و "خانه نشینی"، خصوصا "ریزه های دور و برشان" را باز میکرد. کدام "ریزه ها"؟ این ریزه ها چه بردی کردند؟ چرا اسماعیل بازنده شده است؟ اگر چه اسماعیل و سپیده بیش از همه ولی آیا "بازنده ها" فقط بخشی و قلیان بودند؟ آیا کارگران هفت تپه و شاید در سطحی وسیعتر جنبش کارگری در ایران صدمه ندید؟

یکسال پیش، اسماعیل بخشی در سخنرانی اعلام خلع ید از اسد بیگی سر نخ آنچه امروز توئیت کرده است را بدست داده بود. او پیروزی را نه انتقال شرکت از بخش خصوصی به بخش دولتی بلکه ۱- ابتدای راه برای بدست گرفتن کامل امور شرکت، حتی امور فنی، میدانست و ۲- خواستار تشکیل فوری شورای واقعی کارگری برای تحقق بخشیدن به مورد اول شد. این یک بُعد از چیزی است که بخشی بعنوان «پیروزی» به رسمیت می‌شناخت. بُعد دوم پیروزی از نظر او تبدیل شدن مبارزات هفت تپه به یک الگوی مبارزاتی و، بطور کلی، «یک گفتمان اجتماعی»، بود. گفت:

«این پیروزی شیرینه بر ما؛ توجه دارید؟ اما اول راهیم برادر ما، هر کس به شما وعدۀ آرمانشهر بده بدونید فریبکاره. ما چرا اینجا داریم جشن می گیریم؟ چون این آغاز راهه و قراره راه را دیگه خدمون دست بگیریم. اول راهی هستیم که خودمون میخوایم شروعش کنیم. چطور؟ دوستان عزیز اگر میخواین دوباره دولت با مدیرانش نیاد به ما ظلم کنن، ۱- در اسرع وقت مجمع نمایندگان، شورای واقعی کارگری، تحت عنوان «مجمع نمایندگان» را در قسمت ها راه اندازی کنید. یک کمیته انتخاباتی تشکیل میدیم بر اساس تعداد جمعیت های هر اداره نماینده انتخاب کنید؛ ۲- از مدیران، مهندسان، تکنسین های خود هفت تپه دعوت میکنیم از نظر فنی برای بدست گرفتن امور. توجه دارید؟ ما باید امور را بدست بگیریم. زنان مون بیان دخالت گری کنن، ... [ادامه این قسمت حذف شده است!] ... مدیریت با خود کارگرانه، نظارت با خود کارگرانه، دولت خودش از بخش خصوصی بدتره و از این بخش خصوصی حمایت کرده... خیلی ها می‌پرسن مثلا اینهمه فعالیت هفت تپه – بهر حال الآن همه شما را می‌بینن، صداتون را می شنوند، فریادتون به قلب مردم ایران نشست. مردم ایران مردم خوبی هستند، حمایت‌مون کردند. ولی خیلی‌ها می‌پرسند دستاورد این مبارزات چی بوده؟! مثلا کارگران هفت تپه میگن پنج سال زجر کشیدیم، مثلا چه دستاوردی داشته؟ همین که موضوع هفت تپه نقل همه جمع ها شده، از مخالفین مون تا موافقین مون، در تمام حوزه های علوم انسانی، از نظر اقتصادی، فلسفی، جامعه شناسی [هفت تپه به موضوع بحث تبدیل شده]، دانشگاهیان، کوچه بازاری ها [منظور مردم کوچه و بازار است] کارگران، معلمان، [همین که] هفت تپه به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شده...»

آنچه ما طی چند سال اخیر شاهدش بودیم و توئیت بالای اسماعیل بخشی آنرا تلویحا تایید میکند این است که جمهوری اسلامی پس از زندانی و اخراج اسماعیل بخشی از هفت تپه و همچنین اذیت، آزار، شکنجه و نهایتا زندانی نگه داشتن سپیده قلیان، توانست از طریق بسیجیان مسلمان موسوم به عدالتخواه دست به یورش همه جانبه ای به هفت تپه بزند. اگر چه بسیجیان عدالتخوار -- بقول کارگران هفت تپه -- سابقه اقدامات مشابهی در سایر مراکز و نهادهای مبارزاتی کارگری داشند اما جایگاه سیاسی هفت تپه در اعتراضات کارگری پسا دیماه ٩٦، خصوصا به یمن فعالیتهای اسماعیل بخشی، جمهوری اسلامی را به اختصاص نیروی ویژه ای در هفت تپه وا داشت و این اقدام برای هر عابری که  حتی یکبار از کنار جمهوری اسلامی رد شده باشد اصلا تعجب آور نبود. این دسیسه از جمله توسط کسی که کارگران هفت تپه مامور سپاه خطاب میکنند، محسن صباغی، کارگردانی میشد و محمد خنیفر، مسلم چشمه خاور و امید آزادی از جمله چهره های اجرائیش بوده اند [١]. برخلاف دسیسه های معمول جمهوری اسلامی در ضربه زدن به یک تشکل سیاسی که غرض شناسائی و دستگیری اعضای تشکل است، هدف از دسیسه در هفت تپه لزوما دستگیری کسی نبود. هدف، به تسلیم کشاندن بخش رادیکال جنبش کارگری بود، کارگرانی که خواست خود را با اداره شورائی بیان کرده بودند. هدف بزانو در آوردن و خاموش کردن "پایتخت اعتصاب جهان" در جلوی چشم کل طبقه کارگر بود. دستورالعمل این دسیسه بنابراین شامل این اجزا اصلی میشد یک) تقلیل خواست کارگران از اداره شورائی به خلع ید از اسد بیگی. به سخنرانی بخشی در بالا توجه کنید. دو) فرسایش کارگران در باجرا در آوردن هر خواسته ای از آنها که ظاهرا با آنها موافقت هم شده بود، از جمله روند فرسایشی خلع ید از اسد بیگی. سه) سوت پایان اعتراض و اعتصاب.

توئیت اسماعیل بخشی همچنین تائید "نفوذی" هاست. خنیفر:«ما اردیبهشت ماه ۹۹ رسیدیم خدمت حاج آقا آیت الله آقای رییسی. دقیقا ماه رمضون بود. خدمت ایشون هم گفتیم ''حاج آقا، ما دوست نداریم اعتصاب کنیم، اما اسد بیگی زمانی که حقوق ها را نمیده، زمانی که شکم زن و بچه کارگر گرسنه میشه، کارگر دیگه هیچکس را نمی شناسه، نه محمد خنیفر را میشناسه، نه چشمه خاور (که اینجا بغل دست من نشسته)، هیچکس را نمی شناسه''» و «خدای نکرده، زبانم لال اعتصاب کنند» و «الآن هم (چون ''امور مالی شرکت درآمده به کارگرها گفته حقوق ها را نمیدیم'') دقیقا شاید کارگرا فردا پس فردا بریزن تو شهر، اونهم دم انتخابات، فضا امنیتی میشه»

خنیفر به قول خودش وفا کرد. هفت تپه خللی در پروسه رئیس جمهوری رئیسی ایجاد نکرد. اما وقتی اسماعیل بخشی بعنوان رهبر کارگری در یک نبرد خاص احساس "بازنده"گی و خانه نشینی میکند، بطریق اولی خود کارگران هم بدرجاتی متضرر شده اند. انعکاس آن در هفت تپه ادامه پروسه فرسایشی "خلع ید" تا همین امروز بوده است، پروسه ای که نانی به سفره کارگر نیافزوده است. کارگران نهایتا عقب نشینی های تاکتیکی را به تجربه ای برای مبارزات آتی شان تبدیل میکنند. این درست.

اما آیا مدعیان کمونیست، چه احزاب چه افراد، نمیتوانستند مانع بازنده گی جنبش کارگری شوند؟ شاید نمیتوانستند چون نفوذی در میان کارگران نداشتند اما آنچه برای من آزار دهنده است این است که بجز تعداد انگشت شماری از ما مابقی حتی تلاش هم نکردند. ترجیح دادند با آویزان شدن به عباراتهای تو خالی «مکانیزم درونی مبارزه کارگری» و « سوخت و ساز درونی طبقه کارگر» برای خنیفرها هورا بکشند چون او "کارگر" است، زندان رفته و شکنجه شده است! در یک مورد مشخص به عوامفریبی  متوسل شده اند [٢] اما دست از هورا کشیدن برای بسیجی بر نداشتند. معدودی از ما که نقد کردند و افشا کردند [٣]، بقول اسماعیل بخشی، احساس "بی شرفی" نمیکنیم. با وجدان راحت میخوابیم، ما بازنده نیستیم. اما وجدان راحت و بازنده نشدن برای کمونیستها بند تنبان نمیشود. ما به پیشروی احتیاج داریم. ضربه ای که جنبش ما، همگی ما بخاطر هورا کشیدن "کمونیستها" برای بسیجی های هفت تپه خورده ایم باید جبران و ترمیم شود. فکر میکنم مارکس یک جائی گفته بود برای رسیدن به حقیقت باید ترس را بدور ریخت. آیا دوستان کمونیست ما در احزاب کمونیست کارگری و سایر منفردین "کارگر کارگر" کن، شهامت اقرار به اشتباه شان را، نه بخاطر حزب و سازمان و شخصیت خود که بخاطر اعاده حیثیت از کمونیسم و کمونیستها، دارند؟

**

زیر نویس:

[١] لینک بخش اول صحبت‌های محمد خنیفر با محسن صباغی و مسلم چشمه خاور در یوتیوب: https://www.youtube.com/watch?v=U6ChtDyAurw&t=326s و لینک بخش دوم: https://www.youtube.com/watch?v=QkBMPWkpQXw تاریخ این گفتگو ۲۰ اردیبهشت ۴۰۰، ۱۰ می ۲۰۲۱ است.

[٢]  https://abbasgoya.blogspot.com/2022/07/blog-post.html

مجموعه ای از اسناد:

[٣]https://www.azadi-b.com/?p=12091


 

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کشمکش آمریکا - ایران و ما

انقلاب زمستانی مبارک، زندگی ادامه دارد

درباره خط سیاسی خسرو گلسرخی