در دفاع از «اساس سوسیالیسم انسان است»

مقدمه

اگر جهش یا موتاسیون ژنتیکی را آگاهی بیولوژیکی و به این معنا ناخودآگاه انسان و از سوی دیگر خود آگاهی را کسبی بدانیم، آگاهی بیولوژیکی بصورت اتفاقی بوقوع میپیوندد و خودآگاهی نتیجه فعالیت هدفمند انسان است. آنچه انسان را به ایجاد رابطه اجتماعی میکشاند جبر تولید است، بعبارت دیگر جبر ناخودآگاه عمل میکند اما سازماندهی روابط معین تولید اجتماعی ناشی از خودآگاهی پراتیک شده است. مارکس میگوید:

«آگاهی انسان‌ها نیست که چگونگی موجودیت‌شان را تعیین می‌کند، بلکه چگونگی موجودیت اجتماعی آنهاست که آگاهی‌شان را تعیین می‌کند.»[1] و همچنین میگوید:«هم برای تولید آگاهی کمونیستی در مقیاس وسیع و هم برای موفقیت خود هدف، تغییر انسانها در مقیاسی وسیع الزامی است، دگرگونی ای که فقط در یک پراتیک [انسانی] می تواند اتفاق بیفتد: انقلاب.»[2] (تاکیدها از من)

پس سازماندهی تولید اجتماعی خواه در قالب سوسیالیسم یا سرمایه داری یا فئو دالیسم امری خود آگاهانه است. خودآگاهی بر موجودیت اجتماعی انسان تقدم ندارد اما همانطور که مارکس در مورد خودآگاهی کمونیستی تاکید میکند، خودآگاهی در برقراری رابطه اجتماعی نقش دارد.

انقلاب کبیر فرانسه یک نمونه از پراتیک انسانی بود که به خودآگاهی انسانها منجر و باعث جهشی در روابط اجتماعی شده، خود انسان را در قلمروهای غیر بیولوژیکی، کسبی، تغییر داد. این انقلاب خودآگاهی ضد مذهب و ضد فئودالیسم و ضد سلطنت را در سطح عمومی گسترش داد. علاوه بر آن، خودآگاهی بورژوائی و سوسیالیستی بدرجات متفاوتی گسترش یافت اما خودآگاهی سرمایه داری بر خودآگاهی سوسیالیستی غالب شد چون جامعه بر مبنای روابط اجتماعی سرمایه داری سازماندهی شد. در همان سطح خودآگاهی بورژوائی، احترام به انسان در آنچه جامعه مدنی نامیده میشود نسبت به روابط پیشین اجتماعی بالا رفت.

آیا "اساس انسان سوسیالیسم است"؟

برای نقد حکم بالا الزامی است که سطح تجرید را در انطباق با سطح تجرید در موضوع مورد نقد پیش ببریم در غیر اینصورت اساسا بحثی در کار نیست، صحبت از سیب و پرتقال خواهد شد و بی ربط است. عبارت "اساس سوسیالیسم انسان است" را نمیتوان -- حداقل بلافاصله -- با مثلا لغو رابطه کارمزدی در جامعه سرمایه داری توضیح داد، تائید یا تکذیب کرد اگر چه سوسیالیسم در هر دو سطح تجرید لغو کارمزدی و انسان موضوعیت دارد چرا که عبارت " اساس ..." عبارتی فلسفی است، سیاسی نیست.

مارکس در ایدئولوژی آلمانی میگوید:

«تا بحال در تمام انقلاب ها تغییر فعالیت [تولیدی] همیشه بی خطر بوده است و فقط مسئله سازماندهی متفاوت این فعالیت، سازماندهی جدید کار به افراد دیگر [مطرح] بود در حالیکه انقلاب کمونیستی علیه شیوه پیشین فعالیت [تولیدی] است، [کمونیسم] کار و حاکمیت همه طبقات را با خود طبقات ملغی می کند زیرا توسط طبقه ای اداره می شود که دیگر در جامعه بعنوان طبقه بحساب نمی آید، به عنوان یک طبقه شناخته نمی شود و به خودی خود بیانگر انحلال همه طبقات ، ملیت ها و ... در جامعه کنونی [است]» [2]

در همین مختصر میبینیم که انقلاب کمونیستی هم فعالیت تولید اجتماعی که تحت عنوان "کار" سازماندهی میشده است را ملغی میکند و هم با الغا طبقات، ملیت ها و ... هویتهای طبقاتی، ملی، جنسی و ... را از بین میبرد. پس آنچه کمونیسم برقرار میکند، جامعه انسانی است. پس اگر عبارت "اساس سوسیالیسم انسان است" را در همان سطح تجریدی که مطرح شده است زیر ذره بین قرار دهیم به روابط اجتماعی ای میرسیم که در آن انسان محور است، نه طبقه، نه کار، نه استثمار، نه ملیت، نه جنسیت، نه رنگ پوست وامثالهم .

در خاتمه

در بالا با اتکا به استدلالات خود، حال ضعیف یا قوی، بحث را پیش بردم. اما مارکس نشناسان 'مارکسیست' که کالیبر فکری شان با برهان خلف شکل گرفته، خود را در چاردیواری حقیر ضدیت با منصور حکمت حبس میکنند، تنها با کلام مارکس "قانع" میشوند. مارکس برای آنها سوای مرجع نظری، متد نقد نیست، او یک پیامبر است و این اساس دگم شان است. بنابراین "بهترین استدلال" را برای آخر گذاشتم.

عبارت منصور حکمت:«اساس سوسياليسم انسان است. سوسياليسم جنبش بازگرداندن اختيار به انسان است.» مستقیما از این جملات مارکس اقتباس شده است:

«کمونیسم به عنوان استیلای مثبت بر مالکیت خصوصی به عنوان [عامل] ازخودبیگانگی انسان، و بنابراین به عنوان تصرف واقعی ذات انسان توسط و برای انسان؛ کمونیسم بنابراین به عنوان بازگشت کامل انسان به خود به عنوان یک موجود اجتماعی (یعنی انسانی) - بازگشتی که آگاهانه انجام شده و تمام ثروت توسعه قبلی را در بر می گیرد. این کمونیسم به عنوان ناتورالیسم کاملاً توسعه یافته برابر با اومانیسم است همانطور که اومانیسم کاملاً توسعه یافته برابر با ناتورالیسم است» [3] (تاکید از من)

**


[1] http://kapitalfarsi.com/zamaem/zamime1.htm

[2] https://www.marxists.org/archive/marx/works/1845/german-ideology/ch01d.htm#p52

[3] https://www.marxists.org/archive/marx/works/1844/manuscripts/comm.htm

 

 

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

کشمکش آمریکا - ایران و ما

انقلاب زمستانی مبارک، زندگی ادامه دارد

درباره خط سیاسی خسرو گلسرخی